آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

از مامان به نی نی

سفر مشهد و قرمزی چشم و دندان های پیاپی و گلو درد

به نام خدا چقدر عنوان این پست طولانی شد! بیشتر به انشا می ماند تا موضوع انشا!! هفته گذشته خانواده سه نفره ی ما به اتفاق دانشگاه مشرف به زیارت حرم مطهر شمس الشموس امام مهربانی ها، امام رضا جان (علیه السلام) شد. به رغم سختی های مسیر که با قطار انجام شد، سفر بسیار بسیار خوبی بود و آقا محمدحسین مامان مثل همیشه مانند عروسکی وش اخلاق رفتار میکردند. تنها ناراحتی من خصوصا در مسیر  رفت، قرمزی چشم پسرک بود که به لطف میزبان قرمزی هر دو چشم برطرف شد. شب قبل از سفر هم برای اطمینان خاطر به بیمارستان مفید رفته بودیم. چون خیلی اوضاع چشم سمت چپ خیلی خیلی بد شده بود.
26 بهمن 1393

سفر مشهد و قرمزی چشم و دندان های پیاپی و گلو درد

به نام خدا چقدر عنوان این پست طولانی شد! بیشتر به انشا می ماند تا موضوع انشا!! هفته گذشته خانواده سه نفره ی ما به اتفاق دانشگاه مشرف به زیارت حرم مطهر شمس الشموس امام مهربانی ها، امام رضا جان (علیه السلام) شد. به رغم سختی های مسیر که با قطار انجام شد، سفر بسیار بسیار خوبی بود و آقا محمدحسین مامان مثل همیشه مانند عروسکی وش اخلاق رفتار میکردند. تنها ناراحتی من خصوصا در مسیر  رفت، قرمزی چشم پسرک بود که به لطف میزبان قرمزی هر دو چشم برطرف شد. شب قبل از سفر هم برای اطمینان خاطر به بیمارستان مفید رفته بودیم. چون خیلی اوضاع چشم سمت چپ خیلی خیلی بد شده بود.
26 بهمن 1393

جوجک به دانشگاه تهران میرود!

آقا محمدحسین جان مادر روز چهارشنبه به دانشگاه تهران رفت! مادر بنده خدایش دو هفته بود که آرامش نداشت تا بعد از امتحانات و خستگی درنکرده پروژه اش را تحویل دهد! اما از قضا روز تحویل پروژه خواب ماند!!   تصورش هم غیرممکن است صبح روز تحویل پروژه خواب بمانی و وقتی بیدارشوی که ساعت 11 هست! وقتی قرار ب.ده سعت 10 صبح دم درب اتاق استاد باشی!! چاره کار اینست که گریه کنان به همگروهیت زنگ بزنی و او جواب نداده و گریان با استاد تماس بگیری! استاد هم خیلی ریلکس بگوید دیگر نیا!! و تو بلندتر گریه (بخوانید عر!!) کنی و بگویی که شبانه روز وقت گذاشته ای و او دلش بحالت بسوزد و بگوید خودت را برسان!!!   خدایا خیلی سخت بود! تصورش هم حالم را بد میک...
11 بهمن 1393
1